محمدحسن احمدی
چکیده
اساساً نوع نگاه حاکم بر تاریخ تفسیر در فضای مطالعات بومی، درگیر ادبیات و اصطلاحاتی نارسا و نامفهوم است. این ادبیات نارسا و سنتی، آسیبهای روششناختی فراوانی به همراه دارد. این آسیبها در سه محور کلی: ...
بیشتر
اساساً نوع نگاه حاکم بر تاریخ تفسیر در فضای مطالعات بومی، درگیر ادبیات و اصطلاحاتی نارسا و نامفهوم است. این ادبیات نارسا و سنتی، آسیبهای روششناختی فراوانی به همراه دارد. این آسیبها در سه محور کلی: «عدم تمایز کاربردهای ثانوی از تفسیر»، «تلقیهای انتزاعی از ماهیت تفسیر» و «عدم ایجاد تمایز تفسیر با فقه» قابل تبیین است. بررسی دقیق فرآیند «اقتباس تفاسیر از یکدیگر» در قالب ماهیت «ساختار پیوسته» میراث اسلامی، مفهوم ویژهای مییابد و این نتیجه را به دنبال دارد که ماهیت تفسیر، در ساختار تمدنی اسلام به مثابه یک رسانه قوی عمل میکرده است و میکند. این رویکرد به «تفسیر قرآن»، هم در نگاه واقع بینانهتر به این پدیده، اثرگذار است و هم بسیاری از ابهامات و چالشها در فهم ادبیات میراث تفسیری را میزداید. تفسیر در پرتو نگاه مورد تاکید این مقاله، قبل از آن که شاخهای از علوم اسلامی باشد؛ روشی فراگیر و منحصر به فرد در منظومه تاریخ علوم است. محوریت متن قرآن به عنوان یک متن کانونی و شکلگیری تمام شاخههای علوم اسلامی در طول تاریخ تمدنی اسلام بر محور این متن، ایده قابل توجهی است که موجب میشود از سویی در پرتو این متن محوری و پیوسته، ادعای کم و کاست متن قرآن رنگ بازد و سویی دیگر، تکراری بودن محتوای تفاسیر نسبت به تفاسیر پیش از خود، کمتر از منظر آسیب و نقد نگریسته شود.